پيام
+
*ذات حق از كثرت ظهور و شدت ظهور در خفاست*
به دريايي شناور ماهيي بود
که فکرش را چو من کوتاهيي بود
نه از صياد تشويشي کشيده
نه رنجي از شکنج دام ديده
نه جان از تشنگي در اضطرابش
نه دل سوزان ز داغ آفتابش
در اين انديشه روزي گشت بيتاب
که ميگويند مردم آب کو آّب ؟

التيام
91/5/21
::::شـــميــــم::::
کدام است آخر آن اکسير جانبخش/
که باشد مرغ و ماهي را روانبخش ؟/
گر آن گوهر متاع اين جهان است/
چرا يا رب ز چشم من نهان است؟/
جز آبش در نظر شام و سحر نه/
در آب آسوده از آبش خبر نه/
مگر از شکر نعمت گشت غافل/
که موج افکندش از دريا به ساحل/
بر او تابيد خورشيد جهانتاب/
فکند آتش به جانش دوري آب/
زبان از تشنگي بر لب فتادش/
به خاک افتاد و آب آمد به يادش/